آسیه توحیدنژاد، نیوز: در هفتهای که گذشت بنرهایی در سطح شهر تهران به چشم میخورد که مردم را دعوت به تجمعی در میدان امام حسین، در روز چهارشنبه، 21 تیرماه میکرد. این روز که در تقویم به نام روز ملی عفاف و حجاب ثبت شده سالگرد واقعهی مسجد گوهرشاد است. نیوز در این روز تصمیم به تهیهی گزارشی میدانی از این تجمع گرفت ولی کمی متفاوتتر!
(فقط تعدادی از تصاویر توضیح مربوط را در متن دارند)
گزارش از خیابان ایتالیا شروع میشود نه میدان امام حسین
گزارش میدانی نیوز از این تجمع نه از میدان امام حسین و ساعت 5 بعد از ظهر که از خیابان ایتالیا و ساعت 4 بعد از ظهر شروع میشود.
در پیادهرو پیرزنی روسری را با گره آزادانهای روی سر نگه داشته؛ دختر جوانی که شالش روی شانهاش افتاده از خیابان فلسطین عبور میکند. زن میانسالی با موهای مجعد در حال خندیدن، ترک موتور شالش از روی سر افتاده است. خانمی همراه همسرش با حجاب آزادانهای ویترین عینکفروشیهای خیابان فلسطین را نگاه میکند.
بادی همراه گرد و غبار در خیابان فلسطین میوزد و مردی که در سطل زباله نشسته بود را بیرون میآورد.
زن مسنی که روسریاش را با سختگیری سر کرده و پروندهی پزشکی در دست دارد با چهرهای درهم در تقاطع بلوار کشاورز از خیابان عبور میکند. چهار زن جوان دست در دست دختربچههایشان با کولهپشتیهای کوچک و در حال گپوگفت از روبروی کافه کوچینی میگذرند.
دختربچهی کوچکی بدون روسری کنار خیابان بلوار کشاورز روی زمین نشسته و دستمال کاغذی میفروشد. نبودن مشتری بیحوصلهاش میکند؛ سر روی پلاستیک مچاله شدهای میگذارد و بی آنکه در قید کثیفی سنگفرش خیابان باشد دراز میکشد و با دستهایش بازی میکند.
زنی با لباس فرم و مقنعه، دختری با ظاهر دانشجویی و مقنعه و دو زن با شالی بر دوش و بر سر از کتابفروشی بیرون آمدند. روبروی دستفروش بدلیجاتی که مکان همیشگیاش در کنار ایستگاه میدان ولیعصر، روبروی سینما قدس است چند دختر جوان باحجاب و بیحجاب و با چادر کنار هم مشغول تصمیمگیری هستند. آنطرفتر روبروی بستنیفروشی چند دختر جوان با شالهای روی دوششان مشغول گپوگفت با نوازندگان گروه موسیقی هستند.
در ایوان انتظار مترو میدان ولیعصر دختران جوان باحجاب و بیحجاب و چادری دیده میشوند. تعداد چادریها کمتر و تعداد باحجابها بیشتر بود.
این عکسها در چند ثانیه متمادی از پلهبرقی مترو میدان ولیعصر برداشته شدند.
خط 6، به سمت دولتآباد، ایستگاه ولیعصر
مترو قدری دیرتر آمد و یکی-دو نفر از خانمها غرولند میکردند. به مرور تعداد خانمهای چادری در این سمت بیشتر میشد و تفاوتش با آن سمت ریل قطار محسوستر.
در شلوغی مترو تصویر سارینا اسماعیلزاده روی صفحهی گوشی دختری جوان به چشم میخورد. زنی که از حرفهایش معلوم بود در بسیج محلهشان مسئولیت خاصی دارد از ناهماهنگیهایی که در پایگاهشان وجود دارد به دوستش گلایه میکرد.
ایستگاه امام حسین
مسافران که از قطار پیاده شدند جمعیت خانمهای چادری دیگر غالب بودند. دیر شده بود و تندتر گام برمیداشتند.
“«زن، حمال، آزادی» خانم! نه «زن، زندگی، آزادی»”
کنار گیتهای کارت مترو غرفهای به نام فرشتگان سرزمین من وجود داشت. آهنگی با صدای بلند از غرفه پخش میشد که از خرسندی یک زن از جنسیتش و افتخار او به حجاب میگفت.
دختر جوان مسئول غرفه زنی مسن با دو کیسهی بزرگ و سنگین را با لبخند و روی خوش نگه داشت؛ شال آبیرنگ او را جلوتر کشید و گیرهای کنار آن زد. زن با لبخند غرغر میکند. چند قدم آنطرفتر درحالیکه گیرهی شالش را باز میکرد با من صحبت کرد: داشتم بهش میگفتم حجاب با این چیزا درست نمیشه. با این گیره نمیشه من رو با حجاب کرد؛ من قبل از انقلاب هم همین بودم. سنگینی کیسهها آزارش میداد؛ از دستش گرفتم؛ با لبخند طعنهآمیزی میگفت: «زن، حمال، آزادی» خانم نه «زن، زندگی، آزادی!». معلم بازنشسته بود و ازینکه هنوز راحتی و آسایش مطلوبش را در این سن نداشت گلایه داشت. میخواستم از روسری و گیرهاش عکس بگیرم؛ با لبخند و ترس و کنایه گفت: میخوای بفرستیمون اوین؟!
پلهبرقی دوم زنی با صدای بلند طوری که دیگران هم بشنوند گلایه میکرد که باید شرایط را درست کنند نه حجاب را.
خروجی مترو امام حسین به سمت تجمع
به مرور تعداد نیروی انتظامی بیشتر میشد. یک نفر با لباس نیروی انتظامی هیچ علامت شناساییای روی لباسش نداشت. صدای سخنرانی زنی که در میدان امام حسین بود از جلوی مترو هم شنیده میشد؛ از اهمیت حجاب، غیرت طرفداران حجاب و حرفهای رهبری راجع به حرام سیاسی میگفت.
جمعیت روندهای از خانمهای چادری از مترو به سمت میدان امام حسین میرفتند. در ورودی میدان چند مامور با لباس تکاوران امنیتی سپاه ایستاده بودند. غرفهی بسیج کارگران و زحمتکشان به مردم آب معدنی میداد. کنار این غرفه هم نِی و پرچم به مردم تحویل میدادند.
چند مرد با لباسهای خاکی بیرون از شلوار در تمام نقاط میدان حضور داشتند و کارهای مختلفی انجام میدادند مثلا تذکر حجاب به زنانی که لباسشان چندان مثل غالب آن جمعیت نبود. خود تجمعکنندگان هم گاها به معدود دختران متفاوت تذکر حجاب میدادند که چون دوربین فیلم میگیرد نباید خیلی متفاوت با بقیهی جمع باشند.
خانم سخنران به جایی از سخنرانی رسید که از مسئولان خواستار چارهاندیشی بود و بر “بدون مصلحتاندیشی” بودن این چارهاندیشی هم تاکید کرد. جمعیت با شنیدن کلمهی مصلحتاندیشی تکبیر گفتند انگار که از دردشان سخن گفته باشند.
پلاکاردها
بسیاری پلاکارد و دستنوشته با مضمون حجاب و اهمیت آن در دست داشتند. چند زن مسن در گوشه و کنار جمعیت عکس شهیدشان را در دست گرفته بودند. روی چادر خانمی برچسبی زده شده بود با این مضمون که حجاب حرام سیاسی است. زنان بسیجی مسجدی در یکی از محلات میدان شهدا روسری و لباسهایی با طرح ارتشی پوشیده بودند. یکی از آنها میگفت معنی این لباس این است که پای کار هستند و میمانند.
نوشتهی پشت یک پلاکارد هم جالب بود که از گیرنده خواسته بود آن را برگرداند چون وقف مسجد است. یکی از پلاکاردهای میانهی جمعیت هم از تحصن راجع به “معیشت، حجاب، فضای مجازی” میگفت. روی یکی دیگر از پلاکاردها به سه قوه هشدار داده بودند که “تا وقتی مطیع فرمان رهبری باشید برای ملت ایران ارزشمند هستید”.
زن میانسالی روی نیوجرسیهای اطراف میدان نشسته بود و پلاکاردی دست گرفته بود که شعار معروف اعتراضات ماههای گذشته را تغییر داده بود: شعار هر باغیرت، زن، زندگی، نجابت.
خانمی از فیلمبردار که روی سکویی میانهی جمعیت ایستاده بود میخواست از بنر سازمانی آنها عکس بگیرد.
ساعتی که تجمع بیشترین و متراکمترین جمعیت را داشت با تخمین خبرنگار نیوز تعداد تجمعکنندگان حدود 1000 تا 1500نفر بودند. مدتی که گذشت بخشی از جمعیت در آن گرما و زیر نور آفتاب خسته شده بودند و در گروههای 4، 5 نفری روی زمین میدان نشسته بودند. یکی از همان مردهایی که لباس خاکی و سبز تن داشتند با اسپری آب روی مردم سعی میکرد قدری از بار گرمای هوا بر جمعیت بکاهد. دو غرفهی خیرات نان هم در آن محدوده وجود داشت.
غرفههای فرهنگی هم حضور داشتند مثلا غرفهی طلایهداران عفاف که کتاب میفروختند. علاوه بر فروش کتاب مسئول غرفه در مورد دورههای تبیین عفاف و حجاب و سایر دورههای آموزشی موسسهی فرهنگی هنری کاربردی خیبر نیز به رهگذران توضیح میداد. مسئول غرفه که زنی سیوچند ساله بود میگفت در پایان گذراندن دورهی تبیین عفاف و حجاب و کسب مدرک دانشآموختگان را به مدرسهها یا مکانهای دیگر میفرستند و جنبهی مالی و کسب درآمد هم میتواند داشته باشد.
چند نفر پلاکارد به دست بالای داربستها نشسته بودند.
موکبی آن طرف میدان شربت به مردم میداد که نزدیک به انتهای مراسم شلوغ و شلوغتر میشد.
میان تجمعکنندگان در دست بعضیها ویژهنامهای خاص این تجمع از روزنامهی همشهری، روزنامهی شهرداری تهران، بود. در صفحهی اول این ویژهنامه شمایل دخترانی که موسوم به دختران خیابان انقلاب بودند را ایستاده بر چکمههای رضاخان کشیده بود و چنین تیتری زده بود: “بیحجابی اجباری تکرار نخواهد شد”.
میدان خلوتتر میشد و مردم این پا و آن پا میکردند که به خانههایشان برگردند. زنی چادری کنار یکی از داربستها بساط کوچک خود را پهن کرد؛ زعفران و هل و لیمو عمانی میفروخت.
با رفتگری در کنار یک داربست صحبت میکردم؛ میگفت از ایثارگران زمان جنگ است و در پاسخ به این سوال که آیا حقی برای معترضین حجاب هم قائل است یا خیر میگفت این فرمان خداست و باید رعایت شود.
پیرمردی کنار ما ایستاده بود و میگفت این سوال در سطح یک رفتگر نیست؛ نباید از او بپرسی! خودش هم به این سوال جواب صریح و مستقیمی نداد ولی از بیحجابیهایی که در خیابانها دیده بود گلایهمند بود. پیرمرد در پاسخ به این پرسش من که شاید معترضین هم جزئی از خانوادهی شهدا باشند میگفت حجاب را باید به پاس خون شهیدان رعایت کنند و اینها هم که در خیابان میبينيد يا جزو خانوادههای شهيد نيستند و یا از جمع آنها طرد شدهاند.
مردی سیوچندساله وارد گفتگوی ما شد. او میگفت ما چندصد هزار شهید برای این نظام و انقلاب دادهایم معترضین سههزار شهید بدهند بعد ادعا کنند.
با دختر 14سالهی نوجوانی در یکی از خروجیهای میدان نیز مصاحبه کردم؛ میگفت دلش میسوزد برای شهدای بسیاری که از این سمت کشته شدند و تعدادی که از سمت معترضین کشته شدند. در پاسخ به سوال اصلی من هم میگفت شاید بعضی حقها ناحق باشد.
گوشهی دیگری از میدان دو رفتگر مسن نشسته بودند؛ یکی از آنها در پاسخ به سوال اصلی من میگفت: به نظر من هر کسی میتونه باحجاب یا بیحجاب باشه! به نظرم حق دارن! ولی خب خیلیا نظر من رو ندارن؛ نمیدونم چی درسته. از دوستش که کنار او نشسته بود همین سوال را کردم؛ گفت نظری ندارم و رو برگرداند. دوستش با تلخند گفت: میترسه! الان نمیشه حرف زد.
در بازگشت از میدان امام حسین دختران نوجوانی کنار خیابان انقلاب در انتظار اتوبوس نشسته بودند سایرین هم منتظر اتوبوسهای خاصی بودند که قرار بود دنبال آنها بیاید.
جلوتر جمعیتی که از تجمع بازمیگشتند با دختری بیحجاب و پسر 22 یا 23سالهی همراهش که روی ترک موتور نشسته بودند درگیر شده بودند. مرد مسنی میانهی دعوا ایستاد؛ تجمعکنندگان عصبانی را با خواهش کنار زد و از موتوری هم خواست که زودتر از آنجا برود. ترافیک بود؛ موتوری چند قدم که جلوتر رفت باز چند نفر به او حمله کردند؛ بعضی از سمت پیادهرو بطریهای آب معدنیشان را سمت او پرتاب کردند. مرد میانهی میدان باز اصرار کرد که هرچه سریعتر برود و جمعیت را هم آرام کرد. با رفتن موتوری جمعیت تهییج شدند و شعار “مرگ بر بیحجاب” دادند.
بازگشت، مترو امام حسین
در بازگشت، در مترو امام حسین زنی روی راهپله فریادش بلند بود و همینطور که پلهها را بالا میآمد با چند زن چادری بحث میکرد و چنین جملاتی میگفت: به تو چه ربطی داره؟! سر نمیکنم ببینم میخوای…( چیکار کنی؟)
کنار یکی از مغازههای مترو ایستادم و با مشتری و مغازهدار حرف زدم و از برخوردهایی که امروز در مترو دیدهاند پرسیدم. مغازهدار که جوابی نداد؛ مشتری هم که مرد مسنی بود گفت: خانم من چیزی ندیدم ولی مردم میترسن حرفی بزنن اگر هم چیزی دیده باشن؛ الآن دوره، دورهی آزاد حرف زدن نیست!
سکوی امام حسین به سمت فرهنگسرا عدهای دور یک ردیف صندلی که زنی دستفروش روی آن خوابیده و دچار رعشه شده بود جمع شده بودند. زنی میگفت درگیری لفظی بر سر حجاب در قطار قبلی اتفاق افتاده و این زن هم دچار حملهی عصبی شده. زنی چادری انگار روایت دیگری از اتفاق داشت. دستفروشی در سکوی مقابل تکذیب میکرد و زیر لب فحش میداد.
در سکوی مقابل دختر جوانی با صدای خیلی آرام به بعضی از مسافران تذکر حجاب میداد و عبور میکرد. نامش فائزه بود و میگفت پیش از تجمع میدان امام حسین در تحصن جلوی قوهی قضائیه حضور داشته است؛ تحصنی که مدتهاست وجود دارد و حتی عکسهای متحصنینی که شب هم آنجا حضور دارند را در کانال تحصن مردمی در ایتا میخواست به من نشان دهد.
او حجاب را بیشتر از یک فریضهی دینی میدانست و عقیده داشت بیشتر سیاسی است. از او راجع به این پرسیدم که آیا حقی برای آنان که نمیخواهند حجاب داشته باشند و در اعتراضات هم شرکت داشتهاند هم قائل است یا خیر؛ در پاسخ میگفت انتهای حرف شما رفراندوم است که در هیچ کشوری بر سر هر موضوعی در قانون یک کشور رفراندوم برگزار نمیکنند. فائزه در ادامهی حرفهایش میگفت: این معترضین هم خواهران و برادران من هستن. اینا خودشون متوجه نیستن که این آزادی بر علیه خودشون و خانوادههاشونه. من حاضرم تا پای جونم هم برم برای خاطر همونا.
زنی که در واگن مترو روی زمین نشسته بود میگفت: اینها حجاب براشون مهم نیست والا اینطوری تذکر نمیدادن! تو بیآرتی یه خانم چادری برگشت به یه دختر نوجوون گفت فاحشه! من هم بهش گفتم این راهش نیست تا رسید به درگیری؛ میخواست منو بزنه خانم! بهش گفتم مادرنزاییده کسی بزنه تو صورت من…خانمای بیآرتی بیرونش کردن! ولی هرکسی رو تو قبر خودش میخوابونن نمیتونن که مردم رو به زور ببرن بهشت!
خانمی چادری که گوشهای ساکت ایستاده بود و همهی این گفتوگوها را گوش میداد قطار که ایستاد زمان پیاده شدن به خانمی که روی زمین نشسته بود گفت: خانم آدم یا متدینه یا نیست!
زنی که در کنج واگن روسری بلندی را سختگیرانه سر کرده بود سررشتهی بحث را در دست گرفت: خانم منی که اینجا نشستهام جزو رتبههای برتر کنکور هنر بودم؛ خیلی درس خوندم؛ توی رشتهام اسم و رسمی دارم به شما میگم همهی اینا سرکاریه! بحثِ “برای بوسیدن” و این حرفا نیست؛ یعنی الآن نمیبوسن؟! ما سعادت آباد زندگی میکنیم؛ جلوی پنجرهی خونهی ما بوسه که سهله؛ سکس گروهی هم تو ماشینشون میکنن! ما جوون بودیم سیاسیمون کردن الان فهمیدم سرکار بودم! چی شد؟! شما سر کار نرید! من الان کارمند صدا و سیمااَم. همهی شما صدا و سیما رو به بدنامی و دروغ میشناسید؛ ظاهرشون هم خیلی محجبه و دیندار نشون میدن ولی اینطور نیست من همونجا آدم میشناسم که علیه حجاب تبلیغ میکنه!
بازگشت، یکی از محلات تهران، هشت شب
این گزارش همانطور که شروعش محدود به میدان امام حسین نبود و نگاهی به تمام شهر در کنار میدان امام حسین و تجمعکنندگانش انداخت پایانش هم محدود نمیماند. در مسیر بازگشت، در یکی از محلات دور از مرکز شهر، هشت شب از پنجرهی تعداد معدودی از ساختمانها صدای شعار میآمد.
انتهای پیام